Tuesday, July 3, 2007

هوراااااااااااااااااا

من انقدر ذوق زده شدم که به این لعنتی وصل شدم اصلا نمی دونم چی بگم. من هنوز زندم.اگه شانس اوردم و خدا یاری کرد و جبرپیل اجازه داد باز هم پست میدم.تمام دنیا روی عقل و منطق و محاسبات بناست توی این ایران لعنتی به چس یک فرشته بندیم

Friday, June 8, 2007

خاله زنکی

شرلوک هلمز! کارآگاه افسانه ای !سریالش با هنرمندی وقیافه باهوش بازیگرش فوق العاده است.یادم برای اولین بار که پخش شد انقدر محبوبیت پیدا کرده بود که حتی با دوبلرهای این سریال مصاحبه کردند و پنج شنبه شبها مخصوص شرلوک هلمز شده بود.الان هم دوباره دارند پخشش میکنند و من از دیدن این سریال لذت میبرم.

البته تو ایران که با سانسور پخش میشه.هم اون موقع و هم الان خیلی دلم می خواد در مورد زندگی خصوصیش بدونم!

Thursday, June 7, 2007

دفتر مشق

دلم می خواد مشق بنویسم!

دلم می خواد کتاب فاریسم رو باز کنم و مداد سیاه و قرمزم را بتراشم و دفتر مشقم که جلد کرم داشت و برگهاش کاهی بود را باز کنم و اول یک نگاه کلی به درسم بندازم و بعد روی دفترم خم شم ٬هر کلمه ای رو که مینویسم زیر لب زمزمه کنم!بعضی موقع ها وقتی سرم رو پائین میآرم ته مدادم به شیشه عینکم بخوره و یک تق کوچولو صدا بده و من خودم از روی تفریح چند بار سرم رو به ته مدادم بزنم.انگار همه بدنم و روحم قلم میشند و من هر کلمه رو با تصوری ازش مینویسم و خودم را وسط اون داستان میبینم و و حتی میتونم موسیقی داستان را گوش بدم و صدای هر کدوم از شخصیتها را بشنوم.

دلم میخواد دستهام یکباره دیگه به خاطر عرق و اینکه مداد قرمزم جنس خوبی نداشت ٬ قرمز بشه و با مداد قرمزم به جای هر نقطه یک گردالوی توپر قرمز بگذارم و وقتی مدادم رو عوض میکنم باز هم ته مداد بخوره یه شیشه عینکم!

دلم میخواد وسط مشق نوشتن مدادم را بتراشم تا تمیز و خوش خط باشه و بعضی جا ها که کلمه ای کلفتر نوشته شده را پاک کنم و با مداد تراشیده شده دوباره بنویسم!

دلم میخواد پاک کنم رو بو کنم و اگه کثیف شده روی شلوارم یا روی فرش بکشمش تا کثیفی هاش لوله شند و پاک کنم تمیز شه!

دلم میخواد صفحه آخر دفتر مشقم را پر کنم و بعد مثل همیشه روی آخرین سطرش بنویسم : از اینکه اجازه دادی رویت بنویسم ممنونم. بعد با شوق برم دفتر جدیدی باز کنم و سعی کنم صفحه اولش خیلی تمیز و خوشخط باشه.

دلم اون تمرکز مشق نوشتن کودکی رو میخواد!

Tuesday, June 5, 2007

سبزتر از خواب خدا

رسانه ها اعلام کردند که مردی لهستانی بعد از ۱۹ سال از کما بیرون اومده و توی این مدت همسرش نگهداری ازش را به عهده داشته!

نرسیده به درخت کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است.

Sunday, June 3, 2007

مغولها کجایید؟

لمعه دمشقیه/ شهید اول/ ترجمه و تبیین:علی شیروانی/ صفحه ۸۴/جلد ۲:

قسم در اصطلاح فقها عبارت است از قسمت کردن شارع ٬ شبهای شوهر را میان او و زنان او. یعنی ناسازگاری زن با شوهر یا شوهر با زن و شقاق یعنی ناسازگاری و عدم اطاعت هر یک از زن و شوهر نسبت به یکدیگر.

از هر چهار شب٬ یک شب آن به نحو وجوب به همسر دائمی مرد اختصاص دارد.بر این اساس اگر مرد چهار همسر دائمی داشته باشد٬ شبی برای او باقی نمی ماند و در این حکم میان آزاد و بنده و خ.ا.ی.ه کشیده و کسی که ناتوانی جنسی دارد و دیگران فرقی نیست.

اگر زنان از شوهر نافرمانی کنند یا انکه شوهر به سفر رود تقسیم شبها ساقط میشود.

وجوب یاد شده اختصاص به شب دارد.روز برای کسب معاش است.مگر در افراد پاسبان که قسمت به عکس میشود.

کنیز(مسلمان که به عقد دائم در امده) نصف این مقدار را استحقاق دارد.زن کتابی(غیر مسلمان و از ادیانی که در ایران به رسمیت شناخته شده) نصف این مقدار را استحقاق دارد. زن کتابی ازاد باشد نصف و اگر کنیز باشد یک چهارم این مقدار را استحقاق دارد.بنابراین از هر شانزده شب ٬ تنها یک شب به کنیزی که از اهل کتاب است اختصاص دارد* به زنهای مسلمان حال داده شده است*

دختر صغیر(که به سن ۹ سال نرسیده) و زنی که همیشه دیوانه است در صورتی که شوهر ترس آزار و اذیت او داشته باشد٬ قسمت ندارد.

اگر شوهر دیوانه باشد. ولیش برای او تقسیم میکند.

زنی که باکره است٬ هنگام اولین نزدیکی ۷ شب به او اختصاص می یابد و زنی که باکره نیست٬هنگام اولین نزدیکی ۳ شب به او اختصاص می یابد.

زن حق ندارد شب خود را به هووی خود ببخشد٬مگر آنکه شوهرش رضایت دهد و اگر شب خود را ببخشد پیش از تمام شدن شب می تواند رجوع کند اما پس از آن چنین حقی ندارد و اگر میان شب رجوع کند٬ باید شوهرش سوی او رود.

نباید شوهر زن را در شبی که برای هووی اوست دیدار کند.و در صورتی که آن زن بیمار است عیادت کردن او در شب هوویش جایز است و اگر این عیادت همه شب را فرا گیرد باید آن را قضا کند(شبی را به جای ان با هوو به سر برد)

در شبی که اختصاص به زن دارد واجب هم خوابی با زن است نه نزدیکی با او و اگر ستم کند( و با زنی کمتر از سهمش به سر برد باید آن را قضا نماید.

این متنی که خوندی طنز و شوخی نیست!کتابی که در دانشکده های حقوق ایران تدریس میشه!یادمه که بچه ها چقدر خندیدند و این واحد رو فقط پاس کردند!

Friday, June 1, 2007

فرشته کجایی؟

چند وقتی هست که تو ایران انرژی درمانی و تفکر مثبت و ... خیلی گل کرده و مثل اکثر چیزها به شکل اغراق آمیزی از اثراتش حرف میزنند.از اونجا که ایران یک کشور اسلامی هست و نمی شه هیچ چیزی از آبکش اسلام نگذره انرژی درمانی اسلامی هم اومده.در این بحث استفاده از سوره ها و نوشتن نامه به فرشته های مختلف جایگاه ویژه داره. مثلا اگه می خوای تو امتحان قبول شی٬باید به فرشته امتحانات نامه بنویسی تا ۳ شب.بعد نامه رو در اب جاری بندازی.........................................................................................

برای اینکه از جاذبه فروش استفاده کنند.خیلی شیک کار کردند و کارتهای مخصوص زدند و از این کارها.

مادر من هم علاقه ویژه به انرزی درمانی اسلامی داره. با چند تا کارت اومده توی اطاقم .روی یکی از کارتها نوشته شده:

گفته شده است(!!!!) برای اشخاصی که اهل نماز نیستند خواندن سوره فلان ۷ مرتبه به نیابت این اشخاص انشاا.. موثر است.روزی یک مرتیه تا ۷ روز مداومت کنید.

روی کارت دیگه نوشته:

علت فقر مالی: ۱- عدم ارتباط انسان با خدا برای برطرف کردن فقر٬ انسان نیاز مبرم (!) دارد که نماز بخواند و دعا کند و قران بخواند.( اینطوری آدمهای بورلی هیلز به علت تکان فک برای خواندن دعا کف کرده شدید هستند)

۲- دروغ بودن و درو بودن وتفتوت ظاهر و باطن. ۳- نزاع و بگو مگو در اعضای خانواده چون ملائکه می روند و شیطان می اید ( واقعا کارت کاملیه ٬ علتها رو هم بیان میکنه٬ این نشون میده ملائکه چقدر چسند و زود اعصابشون خرد میشه.)

۴ و ۵ هم داره که من بی خیالش میشم.

باشه ! من نه ۷ مرتبه بلکه ۴۰ مرتبه رو ی یک ورق مینویسم که ای فرشته ویزا ٬ گرین کارت ما رو آماده بفرما. راستی این طرف ها نیا چون اعصابت خرد میشه ویزام خراب در میآد.

Wednesday, May 30, 2007

ساعت کودکی

تو شبانه روز ساعتهایی وجود داره که با بقیه ساعتها برام فرق داره.

توی این ساعتها آرامش و توانایی من چند برابر میشه. منظورم از توانایی کنترل روی خودم و فکرم و لذت بردن از کاری که دارم انجام میدم.

ساعت ۱۱ صبح که میشه با لذت دلم میخواد بخوابم . یاد کارتون بامزی می افتم. یادمه وقتی این کارتون رو میدیدم انگار توی اون جنگل و اون دنیا زندگی میکردم و کاراکترهای اون کارتون به کودکیم امنیت میدادند و بهم میگفتند به جز دنیای خشن٬ دنیای ما هم هست و میتونی توش ماجراهای دیگه ای رو ببینی. الان وقتی ساعت ۱۱ میشه من انگار وارد یک تونل امن میشم و دلم میخواد رادیو روشن کنم و با صدای رادیو بخوابم.

ساعت ۳ بعداز ظهر من فول انرژی می تونم کارهام رو برنامه ریزی کنم و انجام بدم و انگار توی بدنم انرژی می ترکه.فکر میکنم این هم بر میگرد به کودکی .یادمه ساعت ۳ که میشد درسهام رو تموم کرده بودم می تونستم با ساز دهنی برادر بزرگترم برم تو دستشویی حیاط( که شده بود جایی که خرت و پرتهای خونه رو توش میریختند) واسه خودم حال کنم یا نقاشی بکشم یا توی حیاط دوچرخه سواری کنم و از اینکه آدمهای اون خونه خواب بودند لذت ببرم.

ساعت ۰ که میشه من (اگه بیدار باشم) هیجان می آم.اینکه ساعت ۰ و ۶۰ ثانیه طول میکشه تا از ۰ بودن در بیاد برام حس زندگی می آره.اینهم بر میگرده به کودکی ! اون موقعها یادمه ۵ شنبه ها شب که فرداش تعطیل بود با ساعت مچی برادرم (که صفحه اش لامپ! داشت) میرفتم توی رختخواب و منتظر میشدم که ببینم صفحه کامپیوتری ساعت ۰ میشه.خیلی وقتها هم توی همون انتظار خوابم میبرد.

الان کودکیم با کودک دیگه ای آشنا شده و داره هر ساعتی روتجربه میکنه.شاید ۱۰ سال دیگه به جای ۳ تا ساعت ٬ ۸ تا ساعت رو بنویسم!

Saturday, May 26, 2007

تقدیم به مادران

تحسین میکنم مادری رو که به کودکش یاد میده ورزش کنه و خوراک مقوی بخوره.

تحسین میکنم مادری رو که به کودکش یاد میده که به بدنش احترام بگذاره.

تحسین میکنم مادری رو که به کودک دخترش یاد میده ٬ اندام برجسته عادی و زیباست ولباس گشاد تنش نمیکنه.

تحسین میکنم مادری رو که به کودک پسرش یاد میده که اندام برجسته عادی و زیباست.

تحسین میکنم مادری رو که تاپ و لباس باز میپوشه .

تحسین میکنم مادری رو که میرقصه و با بچه هاش بازی میکنه.

تحسین میکنم مادری رو که شوهرش رو در در مقابل چشمان کودکش بغل میکنه و از لب میبوسه.

تحسین میکنم مادری رو که با شوهرش بدون کودکش گردش میره.

تحسین میکنم مادری رو که با دوستانش به مسافرت میره.

تحسین میکنم مادری رو که اگر شوهر نداره ٬ زندگی میکنه.

تحسین میکنم مادری رو که کودکش رو تهدید نمیکنه.

تحسین میکنم مادری رو که به کودک دختر و پسرش میگه پریود شدن چیه.

تحسین میکنم مادری رو که موسیقی گوش میده و آواز میخونه.

تحسین میکنم مادری رو که میفهمه برای چی بچه دار شده .

تحسین میکنم مادری رو که کودکش رو آدم نمیکنه.

بحث های دیگه مثل تبعیض نگذاشتن٬ دوست داشتن٬ آزادی و ...بماند.

Thursday, May 24, 2007

شعری جاودانه

جان مریم چشماتو بازکن

سری بالا کن

در اومد خورشید

شد هوا سپید

وقت اون رسید

که بریم به صحرا

آی نازنین مریم

جان مریم چشماتوبازکن

من صدا کن

بشیم روونه

بریم از خونه

شونه به شونه

به یاد اون روزها

وای نازنین مریم

باز دوباره صبح شد

من هنوز بیدارم

کاش می خوابیدم

تو رو خواب می دیدم

خوشه غم

توی دلم

زد جوونه٬ دونه به دونه

دل نمی دونه چه کنه

با این غم

وای نازنین مریم

بیا رسید وقت درو

مال منی ٬ از پیشم نرو

بیا سرکارمون بریم

درو کنیم گندما رو

نازنین مریم

ماندگاریه این آهنگ نشون میده که شعر و موسیقی این ترانه از چه جنسیه. کاش خوشه غم توی دل هچ کس هیچ وقت جوونه نزنه.

Monday, May 21, 2007

روز معنوی

امروز یک روز واقعا معنوی بود. صبح که در به در دنبال زائرین خانه خدا ۲ ساعت زیر آفتاب و ترافیک بال بال زدم. از اونجا که به زائرین خانه خدا بر می خوره که با آژانس فرودگاه برند خونه با ۴ تا ماشین شخصی تا خونه اسکورت شدند.از اونجا که خیلی زشته برای ۳ نفر خانه خدا دیده ٬ ۱ گوسفند بزنند زمین ۲ تا گوسفند با مبلغ ۲۲۰ هزار تومن زدند زمین که چشم حسودها هم از کاسه ( خونیین ) دربیاد.بعد از ۱ ساعت شنیدن پیامهای عرفانی ٬ در راه خونه بودم که یکی از آدمهای اینجا یادش افتاد بره امامزاده.

تو امامزاده بچه های یک مدرسه هم به گردش تفریحی - زیارتی اومده بودند. بچه ها روی قبرها و با وجود صدای دعا والیبال و بدمینتون بازی میکردند و جیغ میکشیدند و میخندیدند. یکی از بچه ها میخواست با بقیه وسطی بازی کنه اما به دوستش گفت که مادرم گفته نباید روی قبرها راه رفت ٬ گناه داره.دوستش گفت: قبرهای اینجا(محیطی که توش بازی میکردند نشون داد) رو بشمر٬ برای هر قبر صلوات بفرست بعد میتونی روش راه بری و تازه ثواب هم داره. (این یعنی دین٬ هر چیزی راه حلی داره)

یک خانمی با اعتراض گفت که چرا بچه ها رو می آرند اینجا؟ حرمت امامزاده میریزه!!!!!!!!!!!

هر حرفی در این مورد تکراری و خسته کنند است.اما یک چیزی رو دوست داشتم. انگار معلم ها میدونستند که حق این بچه ها نیست که تفریحشون این باشه !خیلی مهربون و صبور بودند و باهاشون همراهی میکردند.البته معلمهایی هم هستند که همین رو هم حق نمیدونند!